موضوع: "متن ادبی"

دهه آخرصفر

 

خورشید به سوگ مصطفی می‏گرید

مهتاب حال مجتبی می‏گرید

در مشهد دل چه کربلایی برپاست

قومی به شهادت رضا می‏گرید ……………………

 

اعظم الله اجورنا و اجورکم بمصاب النبي المصطفی و الحسن المجتبی و الرضا المرتضی.

شب یلدا

 

 

 

ترک دارد دلم

همچون انار آخر پاییز

همه شبهای دلتنگی بدون تو شب یلداست

. . . یلدا مبارک

 

هیچکس به من نگفت:

که می شود برای سلامتی شما صدقه داد و صداقت را ثابت کرد که ما صادقانه و بی ریا، شما را دوست داریم؛ نه برای نانی و نامی که می خواهیم نباشد، آن نان و نامی که ما را از شما دور کرده و به جان یکدیگر انداخته است.

نمی دانستم که هر روز با صدقه ای که می دهم و سلامتی شما را با آن نیّت می کنم، چه یادی را از شما زنده کرده ام و چه عرض ارادت ناچیزی را به محضر اربابم پیشکش نموده ام.

به ما نگفتند که سلامتی شما از سلامتی همه، حتی نزدیکترین کسانم هم مهمتر است و نشانه ایمان است که فرزندان پیامبر را بر هر چه داریم و نداریم مقدم سازیم و من این نشانه را نداشتم. اصلا کسی نگفت که باید اینگونه باشم، آن هم در آن دوران ظرافت و لطافت نوجوانی که آمادگی هر ایثاری فراهم است.

اما حالا می خواهم تمام وجودم که به صدقه سر شما حیات دارد، صدقه لحظه ای از عمر پر برکت شما باشد و تمام وجودم وقف شما گردد.

 

یا امام زمان ادرکنی